English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1310 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
expanded , capacity U زیاد کردن گنجایش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
heightens U زیاد کردن
grnish U زیاد کردن
overloaded U زیاد پر کردن
propagating U زیاد کردن
propagates U زیاد کردن
propagated U زیاد کردن
overloads U زیاد پر کردن
propagate U زیاد کردن
overload U زیاد پر کردن
increase U زیاد کردن
increased U زیاد کردن
increases U زیاد کردن
add زیاد کردن
overstock U زیاد پر کردن
to run rup U زیاد کردن
heightening U زیاد کردن
heighten U زیاد کردن
intensification U زیاد کردن
heightened U زیاد کردن
aptitude U گنجایش
aptitudes U گنجایش
volume capacity U گنجایش
content U گنجایش
burdens U گنجایش
burden U گنجایش
contenting U گنجایش
capacities U گنجایش
capaciousness U گنجایش
inclusion U گنجایش
capacity U گنجایش
oversimplify U زیاد ساده کردن
adds U زیاد کردن برد
overfreight U زیاد بار کردن
to overexert U تقلای زیاد کردن
overheat U زیاد گرم کردن
oversimplifying U زیاد ساده کردن
overheated U زیاد گرم کردن
overheats U زیاد گرم کردن
over refine U زیاد موشکافی کردن
over excite U زیاد تحریک کردن
adding U زیاد کردن برد
ransacking U زیاد کاوش کردن
ransacked U زیاد کاوش کردن
ransack U زیاد کاوش کردن
overwork U کار زیاد کردن
superheat U گرم کردن زیاد
overworked U کار زیاد کردن
overworking U کار زیاد کردن
make much of U استفاده زیاد کردن از
overworks U کار زیاد کردن
elevation of security U زیاد کردن تامین
overrating U زیاد براورد کردن
overrates U زیاد براورد کردن
overrated U زیاد براورد کردن
overrate U زیاد براورد کردن
add U زیاد کردن برد
ransacks U زیاد کاوش کردن
raise U پروراندن زیاد کردن
to overstrain oneself U تقلای زیاد کردن
overloaded U زیاد بار کردن
raises U پروراندن زیاد کردن
to overwork oneself U زیاد کار کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
propagate U زیاد کردن پروردن
propagated U زیاد کردن پروردن
propagates U زیاد کردن پروردن
overload U زیاد بار کردن
propagating U زیاد کردن پروردن
overloads U زیاد بار کردن
strains U کوشش زیاد کردن
strain U کوشش زیاد کردن
overestimate U زیاد براورد کردن
overestimated U زیاد براورد کردن
overestimates U زیاد براورد کردن
overestimating U زیاد براورد کردن
oversimplification U زیاد ساده کردن
overpress U زیاد پافشاری کردن در
oversimplified U زیاد ساده کردن
oversimplifies U زیاد ساده کردن
register capacity U گنجایش ثبات
pulmometry U سنجش گنجایش شش
field capacity U گنجایش زراعی
capacities U گنجایش استعداد
capacity U توانایی گنجایش
channel capacit U گنجایش مجرا
practical capacity U گنجایش عملی
filed capacity U گنجایش میدانه
possible capacity U گنجایش ممکن
total reservoir storage U گنجایش کل مخزن
storage capacity U گنجایش انباره
gross tonnage U گنجایش حجمی
capacities U توانایی گنجایش
saturation capacity U گنجایش اشباع
fan out U گنجایش خروجی
bulk storage U انباره پر گنجایش
incapacious U بی گنجایش ناقص
caliber U گنجایش استعداد
capacity U گنجایش استعداد
channel capacity U گنجایش کانال
active storage U گنجایش مفید
effective storage U گنجایش مفید
cranial capacity U گنجایش جمجمه
at the top of one's bent U تا سرحد گنجایش
basic capacity U گنجایش مبنا
basic capacity U گنجایش پایه
bearing capacity U گنجایش تحمل
net register tonnage U گنجایش خالص
dead storage U گنجایش مرده
producing U گنجایش تولید
dead weight tonnage U گنجایش باری
active capacity U گنجایش مفید
vital capacity U گنجایش حیاتی
code capacity U گنجایش رمزرسانی
effective capacity U گنجایش مفید
modules U حوزه گنجایش
memory capacity U گنجایش حافظه
energy content U گنجایش انرژی
module U حوزه گنجایش
fan in U گنجایش ورودی
to bolt U با سرعت زیاد حرکت کردن
gap U اختلاف زیاد شکافدار کردن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
gaps U اختلاف زیاد شکافدار کردن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
To live a long life . U عمر طولانی (زیاد ) کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
overpress U زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
extorting U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorted U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extort U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorts U اخاذی کردن زیاد ستاندن
tonnage U گنجایش کشتی برحسب تن
truckloads U به گنجایش یک ماشین باری
truckload U به گنجایش یک ماشین باری
useable reservoir storage U گنجایش مفید مخزن
available storage capacity U گنجایش مفید مخزن
tankage U گنجایش تانک یا مخزن
block coefficient U ضریب گنجایش ناو
pulmometer U الت سنجش گنجایش شش
capacious U گنجایش دار گشاد
farad U واحد گنجایش برق
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to overeach oneself U زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
tasks U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
haunts U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
enlarges U توسعه دادن زیاد بحث کردن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarged U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarge U توسعه دادن زیاد بحث کردن
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
haunt U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
overset U زینت دادن زیاد بار کردن
overbear U مغلوب کردن زیاد میوه دادن
enlarging U توسعه دادن زیاد بحث کردن
to gauge a person U گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overwind U بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
to dwell on U زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
fluid ounces U واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
pneumatoneter U الت سنجش گنجایش تنفس ریه
fluid ounce U واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
unformatted U گنجایش دیسک مغناطیسی پیش از فرمت
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
inflating U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflate U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
to work hard U سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
load U برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
gauger U کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
loads U برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com